- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات وداع با ماه رمضان
وقت جــدایی من و مــاه صیــام شــد یعنی غروب طلعت این بار عــام شد دارد بساط مــاه خــدا جمــع می شود آه درون سیــنــه ی ما مســتــدام شـد تـــوشه برای روز جـــزا برنـــداشتم فرصت گذشت وخوشۀعمرم تمام شد یادش به خیر... سوز مناجات نیمه شب وقتی که با خـدا دل مــا هم کـلام شد یادش به خیر... لحظۀ افطار ... تشنگی نام حسیــــــن گفتن ما التــــــزام شـد دست ادب به سینه نهادم به سـوی او اشکـــم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ... وای از دمی که خندۀ جانسوزکوفیان بر زخـم بی شمــار تنش الــتـیـام شد هر کس به نوبۀ خودش از او بها گرفت وقتی میان قتلگهش ازدحــــــام شد ...
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
روزه هایم اگرچه معیــوب است رمضان است و حال من خوب است رمضـــان است و من زلالــم باز صـــاحب روزی حـــلالـــم بـــاز می زند مــوج بی کــران در من پــهــنــه در پهـنه آسمــان در من چـشم هــایم نــدیــدنــــی را دیــد رمضان است و من پر از خورشید الفــتـــی پــاک با ســحــــر دارم تشنه ی لحــظــه هــای افطــارم رمضان است و گفتنم هوس است راز از تو شنفــتـنم هــــوس است از تــو ای با من آشــــنــا! از تـو از تو ای مهــربــان خـــدا! از تو ای خــدایــــی که جــــود آوردی از عــــــدم در وجــــــود آوردی ای خــدایی که هستــــی ام دادی حــرمت حق پــرستـــی ام دادی ای سئــوال مرا همیشه جــــواب ای سبب! ای مسبب! ای اسباب! در نگــاهــم گــنــــاه می جــوشد تو نپــوشــی کــســی نمی پـوشد با من ای مهــربان، مــــدارا کن گــره از کــــار بـستــه ام وا کن رمضان است و زنــده ام، هستم گــفــتــگــو با تو دارم و مستــم مستم از شربت و شــرابی نــاب صمغ خورشید و شیــرۀ مهتـاب از شــــرابــی که قسمت مـن بود مثل من بود،صاف و روشن بود از شــــرابــــی شــبــیــــه آزادی لطف کردی خودت فــرســتـادی از شــرابــی که درد مـی افــزود نه زمــیــنــی، نه آســمــانی بـود رمضان است و ماه نیمه ی بــدر شب تقــسیم زنــدگــی، شب قــدر شب قـــدر است و من همان تنها دورم از هی هی و هــیــاهــوها نیــست قــــرآن بــرابــرم امـشب دست مولاست بر ســــرم امشب ای خــــدای بــزرگ بنده نــــواز خالق خــلــســه های راز و نیـاز اولین اشــتــیـاق شــــوق انگــیــز آخــرین شـــوق اشــتــیــاق آمیـز می چکــد شــــور تو در آوایــــم می زنـی مــوج در دعــاهــــایــم هایِ تو هــویِ من مرا دریــــاب خسته ام، خسته، ای خـدا دریاب شب قدر است و می کنی تقسیــم برســــان ســهــــم دوستان یتیــم سهم من چیست؟ بندگــی کــردن پــاک و پاکیزه زنــدگــــی کردن بار من ای یگــــانه سنگین است سبُکم کن که سهمِــ من این است شب احــیــــا تو با مــنــــی آری من بخوابم اگــــر، تو بــیــداری لطف داری به دست کــوتــاهــم مـی دهی آنچه را که می خواهم ای خدا ای خدای پنــهان، فــاش هم در اینجا تو را ببــیــنـم کاش تا بمــیــــرم زلال و دل بــیـــدار مرگ من را بـدست من بسپــــار بسپــــارش به من به آگــــاهـــی تا بمیرم چنان که می خــــواهـی بعد یک عمر خون دل خــوردن مطلــع کــن مــرا شـب مــــردن ای خــدا ای خــدای نــومــیــدان زنــده ی تا هـمیــشه جــاویــدان ای ســزاوار گــریــه و خــنـــده مــهــربــان هــمــاره بــخــشـنده پاکــبــازم اگــر چـه گــمــراهــم از تو غیر از تو را نمی خواهم بار تــشــویـش از دلــــم بــردار وَ قِــنــا ربّــنــا عــــذاب الــنّــار شب قدر است و من چنین بی تاب اِفــتَــتِــح یا مــفــتّــح الابواب...
: امتیاز
|
مناجات پایانی ماه رمضان
دارد بساط مــاه خــدا جــمــع می شود از سفره نان و آب و غذا جمع می شود آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود دارد ز دست های گــدا جــمع می شود فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد زیــبــاتــرین بهــانــه ما جـمع می شود یک ماه شهر ما نـفــس راحتــی کشید اما چه زود حال و هــوا جمع می شود نزد طـبـیب حــال دلــم خوب می شود وقتی طبـیب هست شـفــا جمع می شود من تــازه انس تـازه گــرفتم به نــام تو ربّ کــریم سفــره چرا جمع می شود؟ دیگر ببخش هرچه نـبـخـشیده ای زما دیگر ببخش هرچه گــدا جمع می شود ما را ببخش؛ به حق ســرِ منشقِ علی این لحظه های لطف و صفا جمع می شود امشب که رفت جز عرفه،ای خدای من دریــای رحمت تو کجـا جمع می شود این بار من که ریخته در راه، آخرش با رحـمــت امــام رضـا جمع می شود امشب که رفت وعده ما درمحرم است درصحن ارک اهل عزا جمع می شود آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا در صحن شاه کرب وبلا جمع می شود
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
در شب قــدر دلــم با غـزلی هم دم شد بین ما فاصله ها واژه به واژه کـم شد بیت هایم همه قرآن روی سر بگرفتند چارده مرتبه ...آنگــاه دلــم محـرم شد ابتدا حرف دلــم را به نگـاهـــم گـفـتم بوسه میخواست لبم، گنبد خضرا خم شد خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجــف بــوسـه گه عـالم شد بعد هم پشت هـمـا ن پنجرهء رویـایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد آنقدر دور حــــرم ســینه زدم تا دیــدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد روی سجــاده ی خود یــاد لبـت افـتادم تـشنه بودم ، ولی آب برایــم ســم شــد زنده ماندم که سلامی به سلامی بـرسد از محمد به محـمـد که میـسـر هــم شد من مسلمان شــدۀ مذهب چـشمی هستم که درآن عاطفه با عشق و جنون توأم شد سالهـا پــیـر شدم در قـفــس آغــوشـت شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد کاروان دل من بسکه خراسان رفته است تار و پــود غــزلم جـاده ی ابریشم شد سالها شعر غریبانه در ابـیات خـودش خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد داشتم کنج حرم، جامعه را می خواندم برگ در برگ مفــاتیح پر از شبـنم شد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده به او، کار جهان درهم شد بیت آخــر نکند قـافـیــه غـافـلـگیــرت آی برخیــز ز جا قافیه یا قــائــم شد...
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
یا رب دوباره وقت دعـای سحـر شده این دل برای بــزم دعـا مـفـتـخر شده اُدعونی استجب لکـم از تو خدای من بر من بشارتی است که وقت نظر شده با این همه خطا و معاصی ام ای خدا دیگر دعـای نیـمه شبم بی اثــر شده من در گناه کردن تو شهـره گشته ام جنس دلـم به سختی جنس حجـر شده کاری برای قبر و قیـامت نکـرده ام غفلت بــرای بنده ی تو دردسر شده این روزه ها حریف جهنّم نـمی شود! یا رب ببین که بندۀ تو بی سپــر شده رحمی نما وگرنه من از دست می روم حالــم شـبـیـه حال دل محتـضر شده هر شب برای حال خودم گریه می کنم تنهــا متاع من نـم اشک بـصـر شده با "یا حسین" به درگه تو رو نموده ام یعنی که خوان رحمت تو پر ثمر شده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
هر که دارد سر سودای خـدا بسم الله هر که دارد غــم مهمانی ما بسم الله میــزبانان سحــر مـنـتـظـر مهـماننــد هرکه خواهد سحـر اهل بکا بـسم الله چشمۀ آب حیات است مـناجات سحـر هر که دارد طـلب آب بـقــا بسم الله مــاه ها مـنـتـظر مـاه مبــارک بـودیم آمد ای منـتـظران مــاه خــدا بسم الله سفــره بــنــدگی مــاه خــدا پهـن شـده سفـره مـاست کــنــار شـهــدا بسم الله دیده وا کن که خدا در بر ما بنـشسته همنـشـین است خـدا با فـقــرا بسم الله شد هــلال مه دلــدار حـلال هـمگـان رویت یار حـلال است تو را بسم الله دست ابلیس که بسته است امان ازاین نفس باید ای نفس کنی ترک خـطا بسم الله یــادی از تشنگی روز قـیـامت شــاید باب افـطار گشوده ست به ما بسم الله میهمان خانۀ ارباب کرم ماه خـداست ایهــا النـاس ســوی آل عـبــا بسم الله روزه یعنی عطش روضۀ لب های حسین هرکه دارد طلب خـتون خـدا بسم الله رحمت واسعه اینجاست سرکوی حبیب هر که دارد هوس کرب وبلا بسم الله در رکاب پسـر فــاطـمه باید جـان داد هرکه خواهد شود اینگونه فدا بسم الله
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو ببخش! نیت و مقصود من الهـی نیست مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست فقط تو مشتری دست خالی ام هستـی اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد کمک که وضعیتم،وضع رو به راهی نیست تو دست خالی من را گرفتی و انگار به نامه ی عمـلم اصلاً اشــتباهی نیست دوباره بر سـر سفـره نشاندیم امسـال اگرچه بندۀ تو عـبــد دل بخواهی نیست سلام ماه خــدا بر لب تو خــون خـدا ســلام بـر لـب زخــم تــو سیــدالشـهـدا
: امتیاز
|
مناجات رمضانی
از نسیــم سحری روح به جانــم دادند چشمی ازخون جگر اشک فشانم دادند تا شــدم هم نـفس مـحـفـل رندان سحر لــذت زمــزمــه و آه و فــغـانـم دادنـد باورم نیست که با این همه عصیان وقصور ره به مـهـمـانــی مــاه رمضــانم دادند بهترین وقت ملاقات خــدا هست نـماز فـیــض دیــدار به هنگــام اذانـم دادنــد ضعف روزه ز تن عاجزمن رخت ببست بهــر انـجــام عــبــادات تــوانـم دادنــد نام آقــا نمـک سـفـرۀ افـطار من است کــرم حضرت یار است که نـانم دادند هر چقدر دور شدم باز عطایم کـردند توبه بشکستم و هــر بار زمـانـم دادند ناسپاسی به سر نعمت حـق باعث شد که حــوالـه به ســرای دگـرانـم دادنـد مانده بودم که کجا درد دل ابـراز کنم به کرم خـانه ی اربــاب مکــانم دادند به خــدا آرزویـی هیــچ نــدارم دیگـر حــرم کــرب و بلا را که نشـانم دادند دلم از روز ازل هست گرفتارحسیـن به غــلامی درش نـام و نـشــانم دادند درهمان روز که هر کس زکسی بگریزد از تــولای عــلــی برگ امــانــم دادند بـخـداوند قسم شور حسیـن می گیـرم روز محــشـر اگـرم اذن بـیـانــم دادند
: امتیاز
|
مناجات رمضانی
آی اهل رمضـان جا مگـذارید مـرا بـال من ریخـته تنـها مگــذارید مـرا سر مجنون شدنم خـار به پایـم رفتـه باز در کوچـه ی لیـلا مگذارید مـرا قطره ای هستم از رود عقـب افتـادم در ره وصل به دریـا مگذارید مرا دست گیـرید ز من دست نـیـنـدازیدم پاک بــازان به تماشـا مگذارید مرا بعد سی روز چو بخشوده نباشم چه کنم؟ باز شــرمنده و رســوا مگذارید مرا چقدر دست گرفتی در این یکـماهـه بعد ازاین هم به خودم وا مگذارید مرا
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مـاه رحـمـت شده پـیـدا لکَ لبّیک خـدا «استجابت» شده معـنا لکَ لبّیک خـدا مـاه ها در پی مـاه رمـضـانـت بــودیم شـد روا حـاجـت ماها لکَ لبّیـک خـدا تا شـود روزی ما لـقـمـۀ نـان سـحـری پهن شد سـفــرۀ نـجـوا لکَ لـبّیک خـدا لایـق این هـمـه اکـرام نـبـودیـم اصـلاً این چه سرّی است خدایا لکَ لبّیک خـدا با وجودی که خـطـاکاری ما را دیـدی بـاز آغـوش کـنـی وا لـکَ لـبّـیک خـدا گرمی دست نـوازشـگـر تو باعث شـد که دل مرده شــد احـیـا لکَ لبّـیک خدا وقت آن است کمی خـانـه تکانی بکنیم تا شـوی در دل ما جـا لکَ لبّیک خـدا قطره ای بیش نبودیم که یک موج دعا وصلمان کرد به دریـا لـکَ لبّیک خـدا تا که گفتیم «حسین» فاطمه هم گفت حسین چه بساطی است مهیّا لکَ لبّـیـک خـدا نمک سـفـرۀ امشب شده با اذن حسیـن روضۀ حضرت زهـرا لکَ لبّیک خدا تا که افـتـاد زمین محسن او هـم افـتـاد ناله اش سوخت علی را لکَ لبّیک خدا
: امتیاز
|
مناجات شب قدری
امشب ای خالق یکتـا همه را می بخشی در شب قدر، خـدایـا هـمه را می بخشی ای کریمی که همه ریزه خور خوان توأند سفره ات هست مهـیّـا همه را می بخشی ز چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف می کنی بـاز مــدارا هـمه را می بخشی به علی،احمد و زهرا،به حسین و به حسن تو،به این حُرمت اَسما همه را می بخشی مِهر و کینه دو پر و بال عروج دل ماست به تــولّــی و تــبـرّی همه رامی بخـشی شیعۀ حیدر و آتش؛ چـقـدَر بی معناست مـطـمـئنّم که به مولا همه را می بخشی دست خالی نـرود هیـچ کسی از این جا تو در این لیلـۀ احـیـا همه را می بخشی آن قدر لطف و عنایت به همه داری که نه فـقـط اهل دعـا را همه را می بخشی یک نفر گر که دعایش به اجـابت برسد شک ندارم که تو یکجا همه را می بخشی به خدایی تو سـوگـند که در وقـت سحر وسط گـریـه و نـجوا همه را می بخشی پر تـوبـه بده تا سوی تو پـرواز کنم ... تا ببـینم که چه زیـبـا همه را می بخشی من زمین خورده ام امّا نه شـبـیـه عبّاس به زمین خوردن سقّا همه را می بخشی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
فصل رمضان جز به خـدا کـار نـدارم غـیــر رطـب اشـک به افـطـار نـدارم گـفـتـم رخ دلـدار در این مــاه بـبـیـنــم چـشـمــی که شود لایـق دیــدار نـدارم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان با خداوند
ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز رمضان آمده و غرق گـنـاهـیم هنـوز رانده از عـالـم و آدم شـده ایم آقا جان بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز دستمان را تو گـرفتی که بیاییم به راه ولی افسوس که ما در ته چاهیم هنوز ما خجالت زده ی لطف تو هستـیم آقا لیک غفلت زده با روی سیاهیم هنوز با همین روی سیاه و دل نـاپـاک اقــا به خداوند قسم چــشم به راهـیم هـنوز هرشب ماه مبارک به خـدا گــریه کنِ روضه های شه بی یار و سپاهیم هنوز مرده ایم و ز دم گرم تو جان میخواهیم یک سفر کرببلا در رمضان میخواهیم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
برعفو بی حسابت این نکته ام گواه است گفتی که یأس ازمن، بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها توئی پناهم لا تَقــنَـطُــوا گــواه است هرگز نمی پسندی در روی من بـبـندی آخر کجا گریزد عبدی که بی پنــاه است دردیده اشک سُرخم بر چــهـره رنگ زرد مویم شده سپید و پــرونده ام سیــاه است باز آمدم به سویت برگشته ام به کویت این بنده ی فراری محتاج یک نگاه است دست از ثواب خالی پــرونده از گنه پر پایم بود لب گـــور کارم فغان و آه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ورنه به جانب توهر سو هزار راه است یک یا الهی العفو؛جبران جرم یک عمر یک شام قدر با تو،به از هزار ماه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزارسال است یک لحظه بی تو بودن یک عمراشتباه است میثم به خود نگاهی جبران این سیـاهی یا اشگ شامگاهی یا ورد صبحگاه است
: امتیاز
|